محل تبلیغات شما
بهترین روزهای عمرم، تو کینه و خشم و نفرت داره میسوزه. اونم از عزیزترین کس و کارم. هیچ وقت مهر و محبت مادری رو حس نکردم. چه وقتی کوچیک بودم و چه الان که بقول مادرم دارم وارد سالمندی میشم. همیشه همه چیزم بجا بوده. لباس شسته و اتو کشیده، غذای گرم، ولی دریغ از یه آغوش معمولی یا یه حرف محبت آمیز ساده که دلمو به زندگی گرم کنه. با بغض می نویسم. بغضی کهنه از سر تنهایی. این سرنوشت منه. هر روز چهره بغ کرده و غمزده مادرم که تو چشمام نگاه نمیکنه و سرسنگین یکی دو کلمه حرف میزنه باهام. بعضی چیزا دست خود آدم نیست. مثلا اینکه آروم و تو خودتی یا شر و شیطون و پرهیاهو. بعضی چیزا تو ذات آدماست. مثلا اینکه بتونی به کسی که دوستش داری احساستو منتقل کنی و اونو هم قانع کنی به دوست داشتن خودت که من نداشتم هیچ وقت این هنر رو. هر شب قبل از خواب به رفتن و نیست شدن فکر می کنم. نه بخاطر خودم بخاطر خانوادم. چون از دید اونا من یه آدم مغرور بداخلاق بیخودم که توانایی درست زندگی کردن ندارم.
از وقتی ژپتو دنیا اومد شد نور چشمی مامان و من کنار گذاشته شدم. و حالا که ازدواج کرده و یه پسرم که داره من فقط شدم یه موجود اضافی تومخی که ای کاش نبودم.
امروز از مامان معذرت خواستم که موردی که صدیق گفته بود خوب نبود و ردش کردم. گفتم کاری از دستم برنمیاد جز مردن که اگه تو بگی من این کار رو می کنم.
خستم. از عالم و آدم خستم.
تنهام. تنهای تنهام.
دوستی من و ساناز شده در حد چند خط تلگرام. سمانه دیگه نخواست منو ببینه. موصی منو نمیخواد. ژپتو مدام سرکوفت میرنه. بخصوص که الان مدیرم. چه کار چه زندگی. میخواد به هر قیمتی که شده من ازدواج کنم. هر عیب و ایرادی که تو طرف باشه اون به چشم حسن میببنه و مغز مامان و بابا رو شستشو میده واسه تحمیل به من‌. هر ۶ ماه یه بار یه بیکار یا بیسواد یا زن طلاق داده بهم پیشنهاد میشه. تا چندماه تو خونه بحث و جدله که قبول کنم ولی نکردم تا الان. نمیتونم تا کی میتونم دوام بیارم.
بعضی شبا دلم میخواد پنجره اتاقمو باز کنم و بپرم پایین. خودمو تجسم میکنم که از درد سقوط میمیرم یا از ترس ارتفاع‌.
با اینکه باخودم قرار گذاشته بودم انرژی مثبت باشم و خوشحال زندگی کنم ولی دارم تو افسردگی کهنه ای که خانوادم بهش دامن می زنند میسوزم. از خواهرم فراری ایم. از مادرم فراری ام. از پدرم فراری ام.
به چه امیدی زندم من نمی دونم. هیچ امیدی به زندگی ندارم. هیچی. 

پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۹۸

دوشنبه ۱۲ فروردین ۹۸

دوشنبه ۵ فروردین ۹۸

تو ,یه ,کنم ,زندگی ,رو ,آدم ,کرده و ,به زندگی ,فراری ام ,کنم ولی ,که تو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پدیدهِ مِعماری عمری که میگذره